چطور با قربانی کردن الان، آینده را بسازیم | نامه‌ای به خویشتن

این یک نامه به خودم است!

نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

یک روزی همه ما حاضر می‌شویم تا رنج و سختی را به جان بخریم. حالا ممکن است این روز در جوانی باشد یا میانسالی و یا شاید پیری. تنها کاری که ما باید کنیم این است که مطمئن بشویم این روز پس از مرگ ما نیست.

وظیفه من، تو و همه ما این باشد که تلاش کنیم چنین روزی هرچه زودتر اتفاق بیافتد. اگر به دنبال این هستی که بشینی و از آسمان فرجی حاصل بشود باید بگویم زهی خیال باطل.

فکرش را هم نکن، مخصوصا حالا که قرن ۲۱ میلادی هستیم. یا بهتر بگویم دست کم ۱۰ هزارسالی از آغاز بشریت گذشته است. این تفکرات شاید در زمان طلایی اساطیر جواب می‌داد اما حالا همه‌ شدند توهمات.

نه فرشته‌ای را پیدا می‌کنیم که بیاید دنبالمان نه پری یا شاهزاده‌ای که بیاید برای خوشبخت کردنمان.

در حقیقت بیشتر از دو هزار هزار سال می‌شود که دیگر نه فرشته‌ای مفتی برای کسی کار کرده نه خدا برای تنبل‌ها چیزی فرستاده.

 

نقل کرده‌اند: «از تو حرکت از من برکت»، از آن طرف می‌شود گفت: «از تو مفت خوری از من نعمت بُری.»

پس بیا قبل از اینکه این روز انقدر دیر بشود که حالش را نداشته باشیم، بسازیمش.

همین حالا مسئولیت زندگی خودمان را بر عهده بگیریم.

وقتی می‌گویم مسئولیت زندگی خودمان منظورم فقط مسایل مادی نیست گرچه به نظرم مسایل مادی لذت‌بخشند.

مادیات برای بهتر کردن وضعیت و کیفیت زندگی یا برای برخی راحتتر کردن معنویات خوب است.

حالا این معنویات برای یکی عبادت و پرستشگاه می‌تواند باشد، برای دیگری طبیعت گردی، دیگری نوشتن، برای آن یکی مهمانی و پارتی و کسی دیگر ورزش و هزاران مثال دیگر.

مطمئن باش راه تو هرچه باشد اگر نتوانی با نداشتن لذت ببری و در مسیرت باشی با هزاران هزار ثروت و مادیات هم نمی‌توانی. پس زور بزن خودت باشی.

خودت بودن نقد و آمادست اما آرزو و رویا نسیه. معلوم نیست من فردا زنده باشم پس امروز لذت می‌برم، شاید فردا نباشم.

 

دقت می‌کنی همین یک روز یک روز است که یک هفته، یک ماه، یک سال و یک عمر را می‌سازد. وقتی هر روزت را برای رسالتت، برای مسیر و اهدافت آماده می‌کنی، یعنی تو خودت را قربانی می‌کنی برای خودت.

اکنون خودت را قربانی می‌کنی برای فردای خودت.

وقتی می‌توانی آنچه می‌خواهی بشوی که، بتوانی کسی که امروز هستی را قربانی کنی. بعد از آنکه خودت را امروز قربانی کردی، فردا تویی نو زاده خواهد شد.

الانت را مثل دوران تولدت و جنینی در نظر بگیر. رشد می‌کنی و نمی‌فهمی، حتی خیلی بدتر اعصابت بهم خواهد ریخت. اما در نهایت آنچه آرزویش را داشتی متولد خواهی شد.

آن هنگام است که مانند نوزاد تازه متولد شده اشک می‌ریزی و گریه می‌کنی.

اما اینبار نه از شگفتی دنیا که از شگفتی خودت و باورهایت. اگر این فداکاری را نکنی یا قبل از مسیر رهایش کنی مانند یک جنین مرده خواهی افتاد. یا اگر برسی از شوق گریه نمی‌کنی. بلکه گریه غصه و حسرت است.

می‌دانم که سخت است اما باور کنیم که از تبدیل شدن از اسپرم به یک آدم سختتر نیست.

نمی‌دانم چرا اینطور رفتار می‌کنیم و فکر می‌کنیم که چقدر دممان گرم هم هست. کسی که سختی مسیرش را قبول نکند مسیری هم طی نخواهد کرد بلکه در همان جا خواهد ماند. ما نه تنها بی‌فکر و بی‌مسئولیت شده‌ایم بلکه حس می‌کنم گستاخ و بی‌ادب هم شده‌ایم. خیلی راحت به نعمت‌هایمان لعنت می‌کنم و تازه طلبکارم هستیم.

یکسری توهمات هم داریم و فکر می‌کنیم که اگر سختی نکشیم راهمان بهتر است. یک عده دیگرمان هم که برعکسیم، فکر می‌کنیم هرچه راحت به دست آمد ارزش ندارد.

افتاده‌ایم در راه بی‌ادبی و گستاخی ذهن و جسم و جان. یا مفت خور شده‌ایم یا کفرگوی حقیقت.

اصلا مغزهایمان را نابود کرده‌ایم. نعمت می‌آید بهانه می‌گیریم، سختی به جان نمی‌خریم منتظر معجزه هم هستیم. وقتی می‌گویم سختی راه را به جان بخریم فکر می‌کنیم باید مرتاض هندی باشیم. وقتی می‌گویم باید قدر نعمت‌ها را بدانیم فکر می‌کنیم نعمت چیزی که به سختی به دست آمده. در حالی که معجزه‌ای که انتظار داشتیم همین است. نعمتی که داریم یا خیلی آسان بر ما نازل شده است. سختی راه با سختی کسب گره خورده اما با میزان معجزه و نعمت نه.

نه تنبل شاه عباس باشیم نه بهانه گیر بنی اسرائیلی. در هرصورت بی ادبی و گستاخی است. به قول مولوی که گفت:

از خدا جوییم توفیق ادب

بی ادب، محروم گشت از لطف رب

بی‌ادب، تنها نه خود را داشت بد

بلک آتش در همه آفاق زد

مائده از آسمان در می‌رسید

بی شری و بیع بی‌گفت و شنید

درمیان قوم موسی، چند کس

بی‌ادب،گفتند:«کو سیر و عدس؟»

منقطع شد خوان و نان، از آسمان

ماند رنجِ زرع و بیل و داس‌مان

نه از این‌ور بیافتیم نه از آن‌ور. نه تنبل و بیعار و مفت خور باشیم نه مرتاض نفهم. سختی مسیر و رسالتمان را قبول کنیم و تلاش. قدر نعمت و رحمت هم بدانیم نه اینکه از فرصت‌ها استفاده نکنیم و بگوییم اه این کار ما نیست. نه به یک عده که فرصت طلب و دون مایه شده‌اند نه به عده‌ای که فرصت سوز قُد و بی‌مغز.

مسیر درست را برویم و از فرصت‌ها و نعمت‌هایی که آسان می‌کنند لذت ببریم. قدر رحمت‌هایی که به آسانی در مسیر برایمان گذاشته شده‌ است را بدانیم. شاید این رحمت یک شخص و همراه باشد، شاید یک کار و کسب خوب، شاید یک وسیله و اتفاق.

قدر دان باشیم و با ادب.

5 دیدگاه دربارهٔ «چطور با قربانی کردن الان، آینده را بسازیم | نامه‌ای به خویشتن»

  1. ” کسی که سختی مسیرش را قبول نکند مسیری هم طی نخواهد کرد بلکه در همان جا خواهد ماند. ”

    سختی مسیر و پیچ و خم هاش بعضی وقت ها دردسرساز میشه .
    بعضی وقت ها عبور کردن ازش سخت میشه
    ولی اگه از پیچ و خم ها عبور نکنیم، مسیری طی نمیشه و هیچ وقت هم به مسیر صاف نمی رسیم.

    علیرضا
    انگار این نامه ای به من هم بود.
    از این نامه ها برای خودت بیشتر بنویس تا من هم تلنگری بخورم.

    دوستدار تو
    احسان

  2. چه نامه ای بود…
    انگار شامل تمام درگیری های ذهنی من با خودم بود. شامل همه حرف هایی که آَکار و نهان، خودآگاه و ناخودآگاه، به خودم می زنم. چیزهایی که گاه از فکر کردن بهشان، اینکه دارم بهشان فکرمی کنم و به خودم یادآوری می کنم لذت می برم و گاه از همین ها در رنج و عذابم. چقدر از خواندن آن لذت بردم. نه فقط لذت بردم ، تمام کلماتی که به خودم می گویم در ذهنم زنده شد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.