بازاریابی به زبان ساده – تعریف بازاریابی (مارکتینگ) ساده و چکیده
بازاریابی یا مارکتینگ چیست؟ بازاریابی یا مارکتینگ در نگاه اول یعنی یافتن و یا ساختن…
مدیریت پروژه به زبان ساده به همراه روشهای مدیریت پروژه
مدیریت پروژه به زبان ساده: پروژه، مدیریت پروژه، PMI، پمباک، چابک، اسکرام و … نمیدانم…
محتواگری به سبک گری وی – سریع و خلاصه
اگر قرار باشد خیلی مختصر و مفید این سبک را معرفی کنم باید بگم: یک…
عناصر ارتباط چیست | مبانی ارتباط به زبان ساده
این نوشته بدون ویرایش و ناقص است. به زودی تکمیل و درست خواهد شد. وقتی…
درباره مدیریت پروژههای کوچک و پروژهمداران توهمی
با خودم فکر میکردم ما چقدر خوب حرف از پروژه میزنیم. اصلا دقت کردید هرکسی…
عجله در انجام کارها: وقتی کارفرما میگوید عجله دارم
تجربه شخصی من و دوستانم در حوزههای مختلف ثابت کرده که: وقتی کارفرما میگه عجله دارم، خالی میبنده! اگر دیدی فشار میآورد که زودتر کارش انجام بشه، بدان که یک جای کار مشکل اساسی داره. اصلا کار عجلهای چرا؟ یعنی چی؟ اصولا هم وقتی قسمت مربوط به خودت را انجام میدهی دیگر عجلهای برای انجام کار از طرف کارفرما نیست. مثل موقع پرداخت پول عجله که ندارد هیچ، دنبال بهانه برای عقب انداختن و حتی ندادن پول است. عجله داشتن برای همه حتی من و تو هم ممکن است پیش بیاید و معمولا دلایل بدی ندارد. ولی تعداد زیادی هستند…
بهار سرخ (نوروز ۱۴۰۲ یا ۲۵۸۲ ایرانی)
زده بیرون ز سر سبزه گلی سرخ گشته دشتها پر گل از ندای فردا از بهار آتی از صدای رویا که دو چند ماه قبل شده گلگون طرح بی روح خیابون طرحی از خون روی آسفالت و قیر لحظههایی که ستمگر شد زمینگیر ناتوان شد، آورد سلاحی بیرون، بریخت خون خونی چو بهاران شده گلگون ز آن سوگند به قلب مادران غمگین که پس از این عمر ظالم را به قساوت به فنا خواهیم داد چو بهاران رسد بار دگر نغمه آزادی در وطن خواهیم خواند امسال سال خوبی نبود، مادران و پدران و فرزندان، همسران و عشاق، دختران و…
تو که سهلی
در وصف این روزها به آنان که باید بدانند گرچه عقل خفته و جهل بیدارند. ما از مغول و عرب گذشتیم تو که سهلی ما از دل شرق و غرب گسستیم تو که سهلی ما زاده عشقیم و فرهنگ ما از خاک تا ستارگان برفتیم تو که سهلی علیرضا شیاسی
آنان که با غضب رفیقاند
رباعی تازه سرودم در وصف حال این روزهای ما آنان که با غضب رفیقاند در پستی سرنوشت غریقاند آنگه که ز عجز تفنگ برآرند در نابودی خویش خوش طریقاند علیرضا شیاسی
همه ایران همه مردم
همه ایران همه مردم همه بی هذه، هذا همه یکی همه زنها برابر با همه مردان همه قانون آزادی سرار در وطن پیدا همه اقوام برابر با همه افراد همه اهریمنان رسوا علیرضا شیاسی
میزنند لقمهها در خون
لقمه در خون میزنی ای بیحیا زلف افشون بیرون بوَد تو را چه کار؟ طاقت زلفاش نداری، دیدن؟ یا بتانات گفتهاند تا بربکن هرچه شادی و جوانیست از وطن؟ گر زن و فرزند تو بندهٔ اهریمنند گر شب و روز در خفا اهل جفا با دشمنند گر خروج فرزند اهریمن خواب تو، شد فر وطن کشتن فرزند مردم را چه سود ای اهرمن؟ کفتار بر مسند شیر هم نشیند مسند را خاک و خل کند در هوای مستی خویش خانهها ویران کند مسند را گر شیری نشیند، نیست باک لیک کفتار نشینی مسند را، نیست باد کی تواند تا برآرد…