بهار سرخ (نوروز ۱۴۰۲ یا ۲۵۸۲ ایرانی)
زده بیرون ز سر سبزه گلی سرخ گشته دشتها پر گل از ندای فردا از بهار آتی از صدای رویا که دو چند ماه قبل شده گلگون طرح بی روح خیابون طرحی از خون روی… ادامه »بهار سرخ (نوروز ۱۴۰۲ یا ۲۵۸۲ ایرانی)
شعرهایی که گاهی به ذهن من حلول میکنند:)
زده بیرون ز سر سبزه گلی سرخ گشته دشتها پر گل از ندای فردا از بهار آتی از صدای رویا که دو چند ماه قبل شده گلگون طرح بی روح خیابون طرحی از خون روی… ادامه »بهار سرخ (نوروز ۱۴۰۲ یا ۲۵۸۲ ایرانی)
در وصف این روزها به آنان که باید بدانند گرچه عقل خفته و جهل بیدارند. ما از مغول و عرب گذشتیم تو که سهلی ما از دل شرق و غرب گسستیم تو که سهلی ما… ادامه »تو که سهلی
رباعی تازه سرودم در وصف حال این روزهای ما آنان که با غضب رفیقاند در پستی سرنوشت غریقاند آنگه که ز عجز تفنگ برآرند در نابودی خویش خوش طریقاند علیرضا شیاسی
همه ایران همه مردم همه بی هذه، هذا همه یکی همه زنها برابر با همه مردان همه قانون آزادی سرار در وطن پیدا همه اقوام برابر با همه افراد همه اهریمنان رسوا علیرضا شیاسی
لقمه در خون میزنی ای بیحیا زلف افشون بیرون بوَد تو را چه کار؟ طاقت زلفاش نداری، دیدن؟ یا بتانات گفتهاند تا بربکن هرچه شادی و جوانیست از وطن؟ گر زن و فرزند تو بندهٔ… ادامه »میزنند لقمهها در خون
بهاری گشت همه جانها بهاری چو آغاز بودنها سپند بگذشت سپنتا شد به این امید که بازیابد همه ایران سپنتا را سپنتایی که خفته در میان ما همه آزاد، به هر هنگام خبر آید ز… ادامه »نوروز ۱۴۰۱ آغاز سده تازه فرخنده باد
کودک بود نمیدانست نان امشب را مادر در خون خواهد زد دختر بود جرماش مدرسه بود کتاب بود درس بود و تنها سلاحش، خنده میخندید اما نمیدانست کسی بیرون منتظر در کمین آخرین خندههای او… ادامه »خاورمیانهٔ سرخ – شعری در وصف حال خاورمیانه و افعانستان
وقتی که عاشقانهها را به یاد میآورم هیچ نقش نمیبندد در ذهن جز یاد مادرم آن لحظهٔ آغاز که عشق را در من نهادهاند نامی نبردهاند جز نام مادرم این اشک شوق چشمان مادر است… ادامه »به یاد مادر – شعری برای مادرم
دلیلی باش چو مرهم بر دل مردم دلیلی باش که نومیدی نگردد حال این مردم تو باش و خود رهایی کن ز جور و پستی دوران تو دوری کن دلیلی باش در این دوران که… ادامه »دلیلی باش چو مرهم