پرش به محتوا

عجله در انجام کارها: وقتی کارفرما می‌گوید عجله دارم

تجربه شخصی من و دوستانم در حوزه‌های مختلف ثابت کرده که: وقتی کارفرما می‌گه عجله دارم، خالی می‌بنده! اگر دیدی فشار می‌آورد که زودتر کارش انجام بشه، بدان که یک جای کار مشکل اساسی داره. اصلا کار عجله‌ای چرا؟ یعنی چی؟ اصولا هم وقتی قسمت مربوط به خودت را انجام می‌دهی دیگر عجله‌ای برای انجام کار از طرف کارفرما نیست. مثل موقع پرداخت پول عجله که ندارد هیچ، دنبال بهانه برای عقب انداختن و حتی ندادن پول است.

عجله داشتن برای همه حتی من و تو هم ممکن است پیش بیاید و معمولا دلایل بدی ندارد. ولی تعداد زیادی هستند که از روش برای اهرم فشار بر روی افراد استفاده می‌کنند.

در این مورد اخیرا تجربه‌های زیادی داشتم و فهمیدم دوستانم هم تجربه‌های مختلفی دارند. از زمینه کاری مهندسی ساختمان تا حوزه برنامه‌نویسی و کسب‌وکار گرفته تجربه‌ کرده‌ام. موضوع داشتم در حوزه نویسندگی که طرف کار عجله‌ای می‌خواست ولی میشد بیشتر از یک ماه حتی به نوشته‌ها نگاه نمی‌کرد برای ادامه کار. یا کارفرمایی که عجله در ساخت داشت ولی هنوز فنداسیون را کامل نکرده است.

بله می‌دانم خیلی صاف و صادق گفتم به قولی رک گفتم. حالا چرا این حرف را می‌زنم در ادامه توضیح می‌دهم.

تصاویر همه ساخته هوش مصنوعی هستند (بینگ).

اصلا کار عجله‌ای یعنی چه؟ یا اصلا چرا عجله دارند؟

عجله در ذات چیز بدی نیست و برای همه اتفاق می‌افتد. ولی در محیط کسب‌وکار اخیر من متوجه ازدیاد این موضوع شدم. در کل یعنی من کاری دارم و این کار باید در حداقل زمان انجام بشود. یعنی کسی که برای من این کار را انجام می‌دهد باید تمام وقت و انرژی خود را برای کار من بگذارد. ولی مسئله اینجا پیش می‌آید که آیا من هم تمام انرژی و سرمایه خود را برای انجام کار و جبران خدمات می‌گذارم؟

متاسفانه بسیاری از مشتریان و کارفرمایانی که عجله دارند، هیچ علاقه‌ای به عجله در پرداخت یا جبران خدمات و یا حتی انجام بخش مربوط به خود را ندارند. خیلی وقت‌ها این فشارها دلایل خوبی ندارند و حتی جبران خدمات هم انجام نمی‌شود. این بیشعوری از کجا می‌آید خودش پرسش بزرگی است که به نظرم تحقیقات زیادی می‌طلبد. ولی در کل کارفرماها واقعا چرا عجله دارند؟ همیشه که عجله دارها بد نیستند.

به تجربه دیده‌ام که جمله عجله دارم چند معنی دارد:

  • مورد اورژانسی پیش آمده
  • کارهایم بهم ریخته و حالا نیازمند کمک فوری هستم
  • تنبلم و همیشه آخر سر یادم می‌افتد به اجبار کاری کنم
  • اهمالکار و بی‌برنامه‌ام
  • تخصص و تسلطی بر موضوع یا مدیریت آن ندارم برای همین با القای فوریت می‌خواهم مدیریت خود را نشان دهم (که همیشه شکست می‌خورند)
  • می‌خواهم کار خود را پیش ببرم و شما را تحت فشار اخلاقی بگذارم (احتملا ناشی از خودشیفتگی و دیگر رذالت‌های اخلاقی)
  • یاد گرفته‌ام کارها اینطور پیش می‌رود (ناشی از ساختار بیمار زیست بوم کسب‌وکار)
  • می‌خواهم سواستفاده کنم (رذیلت اخلاقی)

البته همه دلایل و معانی بد نیستند و موضوعات دیگری هم وجود دارند. برای مثال ممکن است کسی کاری را گرفته به خاطر تجربه کم یا تخصص کم و شاید مسائل دیگر، شرایط اینگونه به وجود آمده است.

مورد اورژانسی و فوری

برای همه ما این موضوع ممکن است اتفاق بیافتد. این مورد هیچ چیز بدی نیست و کارفرماهایی هستند که واقعا به دنبال کمک فوری برای رفع مورد اورژانسی خود هستند. ولی این را هم در نظر بگیریم اگر کار و تخصص ما در حوزه پزشکی و سلامت، زیرساخت و مسئال خطرناک مهندسی، نظامی‌گری و اورژانس نیست عموما موضوع اورژانسی نیز وجود ندارد. پزشکی که واضح است و طبیعتا هیچ بحثی در آن نیست. ولی در حوزه مهندسی وقتی خانه‌ای ترک سازه‌ای مثلا ترک اریب پیدا می‌کند موضوع فوری است ولی چقدر فوری نیز بستگی به نوع و عمق ترک دارد. در عین حال اگر ترک در سد ایجاد شده باشد یا زلزله سبب خسارت شده باشد مورد اورژانسی و باید سریع رسیدگی شود. موارد نظامی هم که کاملا روشن است مثل قتل، دزدی، جنگ و غیره.

اما این‌ موضوع در کسب‌وکارهای متداول چقدر اتفاق می‌افتد؟ مثلا برای یک طراح گرافیست چرا باید کار اورژانسی اتفاق بیافتد؟ یک معمار چه موضوع اورژانسی را می‌تواند بر طرف کند یا اصولا در معماری و ساختمان (به جز موارد مطرح شده در بالا) چه کار اورژانسی ممکن است وجود داشته باشد؟ کاری که کارفرما بخواهد مثلا در یک هفته به من طراحی عالی با بهترین کیفیت بده از فضای مثلا ۲۰۰۰ متری با ۱۰۰ زیر فضا. برای یک مشاور مارکتینگ چطور؟ برای شرکت مشاوره مدیریت چه؟ و تا دلتان بخواهد از این مثال‌ها دارم بگویم.

خلاصه باید حواسمان باشد آیا کار اورژانسی است یا فقط ادعا دارند؟ این موضوع هم به سادگی قابل تشخیص است. راستی تجربه شخصی خودم بهم ثابت کرده کسی که این موضوع را دارد پیش پیش پول را واریز می‌کند.

کارها بهم‌ریخته و نیازمند کمک فوری

این هم موضوعی است که برای همه ما اتفاق می‌افتد ولی اورژانسی نیست. معمولا به خاطر بهم ریختن کارها یا اتفاق‌های پیش بینی نشده، پیچیدگی به وجود می‌آید. معمولا عجله در این بخش نه برای اورژانسی بودن بلکه برای جلوگیری از اتفاق اورژانسی است. در این موارد هرچه زودتر پیچیدگی برطرف شود به نفع کارفرماست. ولی آیا واقعا با عجله کار کردن می‌تواند پیچیدگی‌ها را کم کند؟

در این مورد باید بیشتر کنکاش کنیم تا متوجه شویم آیا واقعا کارشان نیاز دارد همه وقت و انرژی ما را برای فوریت بگیرد یا نه! این موضوع را حتما به خوبی بررسی کنید که خیلی از این طریق و با برانگیختن حس ترحم از شما کار خواهند کشید.

تنبلی، بی‌برنامگی، اهمالکاری و تعلل

این موضوع نشانه بدی است. کسی که در کارهای خود زیادی اهمال دارد یا تنبلی می‌کند، در پرداخت به ما هم همین کار را خواهد کرد. کسی که آنقدر بی‌برنامه است که کارش بیخ پیدا می‌کند، چطور توقع داشته باشیم در پرداخت و جبران خدمات ما با برنامه باشد. آدم تنبل هم که همه چیزش معلوم است. این افراد کلا برای کار زاده نشدن پس دورشان را خط بکشید.

مشکل مدیریت ضعیف و ضعف در تخصص

به زبان ساده، در این مورد کارفرما نمی‌داند چه کار کند و نمی‌خواهد کسی هم به او کمک کند. فقط می‌خواهد مشکلات و فشار را روی کسی دیگر خالی کند. از طرفی با اینکار می‌خواهد ضعف خود را بپوشاند. مثل کسی که ترسیده و با داد و هوار کردن می‌خواهد خودش را بزرگ جلوه دهد. در حالت عادی وظیفه ماست که کارفرما را هدایت کنیم و به او برای بهترین راه مشاوره بدهیم. این موضوع هم از همین قبیل است ولی عموما وقتی مشکل می‌شود که او کمک نمی‌خواهد. باید بفهمیم کارفرما سردرگم است یا با موجدی مدعی و کارنابلند روبرو هستیم.

در هرصورت وظیفه ماست که تا جای ممکن او را هدایت کنیم و از عجله کردن بی‌مورد برای کارها خلاص‌اش کنیم.

استفاده از حربه اخلاقی برای پیشبرد کار خود و سواستفاده

تا حالا موارد قبلی عادی بودند و قابل حل. ولی از این مورد به بعد واقعا ما با مشکلات حادی روبرو هستیم. آدم‌هایی که بیماری روانی دارند و درحال گسترش هم هستند. کاری ندارم که این مشکل ریشه در کجا دارد ولی هر روز بیشتر از قبل این موارد را می‌بینم. به قولی وقتی بیشه خالی از شیر بشه، قورباغه هم هفت‌تیرکش می‌شه!

وقتی بیشه خالی از شیر بشه، قورباغه هم هفت‌تیرکش می‌شه!

این آدم‌ها دچار مشکلات اخلاقی هستند. اخلاق به معنی فلسفه اخلاق نه ادب و تربیت. هستند کسانی که خیلی مودبند ولی کثافت از درونشان فوران می‌کند. این‌ها نه فقط از طریق القای حس فوریت و عجله که از طریق حس شرمندگی، احساس گناه و انواع روش‌های رذل نیز برای رسیدن به اهدافشان استفاده می‌کنند.

من این موضوع را در نوکیسه‌ها خیلی دیده‌ام. کسانی که نه به واسطه دانش، تلاش و کار به قدری ثروت رسیده‌اند بلکه به دلیل اتفاقات یا زدوبند به جایی رسیده‌اند. این کارفرماها اصولا ادعای فوریت دارند ولی کار خود را هرگز به موقع انجام نمی‌دهد و حتی اکثرشان انجام نمی‌دهند. برخی با ایجاد فوریت حس همدردی را برای خودشان می‌خرند و ما هم به خاطر کمک و رفع مشکلشان امتیازهای زیادی می‌دهیم. مثلا از زمان خواب و تفریح می‌زنیم تا کار را برسانیم. از عزیزان خود دور می‌شویم تا کار کارفرما یا مشتری را راه‌بندازیم. بیش از حد تحویل می‌دهیم بدون آنکه بسنجیم آیا شرایط و جنبه وجود دارد یا خیر.

وقتی کار به دستشان می‌رسد باید حالا بدوید که آیا تسویه می‌کنند یا خیر. موضوع حقوقی هم که خدا نکند در این کشور پیش بیاید اصولا کلاهبردارها برنده‌اند. شاید نه در دادگاه ولی به خاطر زمان طولانی و هزینه هنگفت رسیدگی چه مالی و چه انرژی، سبب راحتی سواستفاده برای آن‌ها است.

این کارفرماها از کجا می‌آیند؟

مسئله فقط عجله نیست. این موضوع در همه ابعاد طی این چهار دهه اخیر نهادینه شده است. متاسفانه زیست‌بوم کسب‌وکار کشور ما در چهل سال اخیر به آدم‌های زرنگ و نه درست‌کار فضای کار داده است. متخصصان را کنار گذاشته شدند، چون به جای آن متصلان مهم‌اند. اغلب اگر بنگرید بیشتر کسب‌وکارهای کشور به ویژه در بخش کوچک و متوسط این بدبختی را دارند.

متخصصان کنار گذاشته شده‌اند زیرا به جای آن‌ها متصلان اهمیت دارند

نوکیسه‌ها به سبب نوکیسه‌های دیگری وارد زیست بوم کسب‌وکار شده‌اند. از طرفی کاسبان قدیمی و کارآفرینان و مدیران اخلاق‌مدار یا از ایران رفته‌اند یا بازنشسته و حتی خانه نشین شده‌اند. حاکمیت هم که قربانمان برود جز ادعا و ندانم کاری چیزی ندارد. تازه بگذریم از پرونده‌های رسوایی مدیران و مسئولان کشور حتی در رده‌های اصلی مثل زمین‌خواری و دزدی از مردم. برای همین زرنگ بازی یا به قولی گرگ بودن درحال گسترش است ولی اخلاق‌مداری منزوی شده است. بله شیران برفتند و قورباغه‌ها رجزخوانی می‌کنند.

راهکار چیست؟

راستش را بخواهید من هم راهکاری که همیشه پاسخ بده پیدا نکردم ولی چندتا نکته از تجربه خودم می‌توان بگویم:

بی‌احترامی نکنیم ولی برده هم نباشیم. احترام و اخلاق نیکو همیشه پسندیده است ولی باید همیشه کار درست را انجام دهیم. کار درست یعنی من بی‌احترامی نمی‌کنم اما برده توام نیستم که بخواهی هر کاری را از طریق من انجام دهی.

احترام بگذاریم ولی بیش ازحد احترام نگذاریم. خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند. این جمله را باید طلا گرفت. احترام زیادی خودبه‌خود شما را در جایگاه پایین قرار می‌دهد. اینطوری نه گفتن، مخالفت یا حتی صحبت جدی و برابر برایتان سخت می‌شود.

همیشه با پیش‌پرداخت کار کنیم. مخصوصا اگر کارتان فکری است یا خدمات دیجیتالی دارید همیشه پیش پرداخت بگیرید. نگذارید شما را در زمین مذاکره‌ای بکشند که از طریق القای احساس فوریت مجبور شوید کار را زودتر و بدون گرفتن پیش پرداخت آغاز کنید. در کارهای اجرایی حضور فیزیکی دارید و بالاسر کارید ولی کارهای فکری و دیجیتال وقتی رفت دیگر رفته است.

مبلغ بیشتری درخواست کنیم. وقتی کسی عجله دارد و می‌خواهد شما همه انرژی و زمان‌تان را برای کار او بگذارید پس او هم باید متقابلا همه انرژی و امکانات و سرمایه خود را نیز در اختیار شما بگذارد. اصلا در این مورد خجالت نکشید و پول بیشتری طلب کنید. من این اشتباه را کرده‌ام و حتی حاضر شدم با قیمت خیلی کمی انجام بدم و حسابی سوخت داده‌ام. البته موضوع آشناییت هم بود ولی خب حالا به خودم می‌خندم، هرچند تجربه جالبی بود.

قرارداد ببندیم. بله حتی برای کار کوچک وقتی تحت فشار فوریت و عجله هستیم باید قرارداد ببندیم. داشتن قرارداد آماده برای خدمات روتین خیلی خوبه. حتی درصورت عوض شدن مفاد باز هم آماده‌ایم.

هوشیار باشیم و کار را رد کنیم. هرکاری ارزش انجام ندارد رزومه خود را خراب نکنیم.

خبر خوب

خبر خوب اینکه دوران این افراد به سر آمده دیگر افراد همسن و سال من و شما که اول جوانی هستید سرکار می‌آیند. ولی این دلیل کافی نیست آن‌ها هم می‌توانند آلوده شوند. خبر خوب اینکه یک زمانی زرنگی و به قولی گرگ بودن جز اخلاق حسنه بود که طی این چهار دهه شکل گرفت (عجیب ولی واقعی). حالا همان گرگ‌ها هم دنبال شخص امینی هستند که کار درست انجام دهد. فقط باید حواستان را جمع کنید و سفت و محکم باشید.

حالا دیگر جامعه به این‌ها بها نمی‌دهد. هرچند هنوز سوار هستند ولی من و تو و همه افرادی که به سمت کار درست پیش می‌روند کم کم بیشتر می‌شویم و آن‌ها را کنار می‌گذاریم.

این موضع را خودم همین حالا هم درحال تجربه کردن هستم. وسط بیابون، لنگ کفش هم غنیمته!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.