نامهای به او که میداند
نام و یادت گرامی ست. ای تو که میدانی در خفای خویش سر به درون دارم تا مگر باز آیی و سر از گریبانم براری. تو که لحظهها را طلایی و یادهایم را شهد کردی.… ادامه »نامهای به او که میداند
جایی که روزمرگیها، یادداشتها و نوشتههای شخصیم منتشر میشوند
نام و یادت گرامی ست. ای تو که میدانی در خفای خویش سر به درون دارم تا مگر باز آیی و سر از گریبانم براری. تو که لحظهها را طلایی و یادهایم را شهد کردی.… ادامه »نامهای به او که میداند
یکی را گفتند: عالم بیعمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بیعسل زنبور درشت بیمروت را گوی باری چو عسل نمیدهی نیش مزن این حکایت از «سعدی» را با طلا هم بنویسم کم است. اگر… ادامه »عالم بی عمل به چه ماند به زنبور بی عسل
گذشت. یک سال دیگر هم به سال خورشیدی ایران گذشت. یک سالی که به جرات میتوان گفت از بدترین سالهای بد دوران ما بود. حتی در کل تاریخ بشری، تا به اینجا. سال کرونا هنوز… ادامه »من، سال کرونا و رسیدن ۱۴۰۰ خورشیدی
چندیست به سایتم نرسیدهام، یادداشتی که منتشر میکنم بیش از یک ماه قبل نوشتهام. گذشت این چرخهٔ عمر ما. چندی ست بیآنکه دلیلی داشته باشم زندهام. تا بهحال اینگونه نبودهام، بیانگیزهتر از هر لحظه اما… ادامه »یادداشتی برای آنان که گلستان و بوستانند
خسرو آواز ایران پر کشید شاید روزگاری دگر مرغان سحر نغمه آزادی نوع بشر را باز در این سرزمین بسرایندشاید قفس این سرزمین بشکندشاید آشیانمان دیگر نرود بر باد هرگز در شام تاریک و زیر… ادامه »آوای مرغ سحر، آرام گرفت
گزارش هفتم مهر ماه ۱۳۹۹ به مناسبت بازگشایی کرونایی مدارس و ورود موج سوم کرونا؛ من هم تصمیم گرفتم تا یادداشت-گزارشی از روند تغییر مسیر زندگی خودم منتشر کنم. گزارشی که بیشتر برای خودم مهم… ادامه »تغییر مسیر زندگی: ۷ سختی اولیهٔ تغییر مسیر زندگی من
خدا همهمان را بیامرزد که شاد و خرسند خاکمان کردند. نه آن خاکی که خدا بیامرزان سنتی را در بر میگرفت؛ دست کم آنجا گوری بود و آرامشی. خدا همهٔ ما را بیامرزد که در… ادامه »خاکمان کردند و تنها راه، روییدن است: راه نجات از این وانفسا
کامپیوتر را روشن میکنم. اینبار برایم مهم نیست صدای جدیدی دارد یا همان قارقار قدیم است. سر درد عجیبی مغز مرا زمین فوتبال کرده. دور ذهنم فقط یک بند است، بندی نازک تا محتویاتش را… ادامه »من، کامپیوتر، افکار و فردا – روزنوشت
توجه: این نامه دلنوشته قدری تاریک است و خواندن آن توصیه نمیشود! دستهایم یخهای سرد و خشکند. حالا دیگر من هستم، دنیا و روزگاری با تلخی سرازیر شده است. تنها تاریکی را میبینم، تاریکیای که… ادامه »تنهاترین تنها