نمیدانم چقدر از محتواگران خبر دارید. اما دومین گردهمایی محتواگران هفته دیگه چهارشنبه ۲۲ آبان ۹۸ برگزار خواهد شد.
اگر با ما بوده باشید احتمالا قسمتی از پشت صحنه را دیدهاید. اما قصه محتواگران را حتم دارم که تا این تاریخ نمیدانید.
چندماه قبل، یک روز گرم و تابستانی در دفتر.
نشسته بودیم. تازه شروع کرده بودیم برای ایدهپردازی. یکی من میگفتم یکی همکارم مثل همیشه با آن اسپرسوساز همراهش درحال درست کردن قهوه بود. نمیدانستم چطور در روز گرم میشود قهوه داغ نوشید. من که نخوردم ترجیح من نوشیدن آب و آبمیوه بود. همان آب میوههای ۱۰۰٪ طبیعی که با آب و شکر صنعتی و اسانس تولید میشوند.
قرار بود فقط یک دورهمی داشته باشیم. دورهمیی که قرار بود خیلی خیلی کوچک باشد. اما چه کسانی قرار بود شرکت کنند؟ مهمانهایی که اهل نوشتن هستند. نوشتههای ادبی، علمی، تجاری، تبلیغاتی، آنلاین و الخ. پس خود به خود این واژه خیلی خیلی کوچک با بزرگی مهمانان حذف شد.
برخلاف اغلب چنین رویدادهایی، با بزرگ شدن رویداد صمیمیت کم نشد که هیچ، بلکه صمیمیت بیشتر هم شد.
اسپرسو تلخ را مینوشید و من آب میوه ۱۰۰٪ طبیعی معرف حضور را. همه چیز مهیا بود. نیاز به سالن داشتیم. آن موقع مثل حالا، هنوز سیبیل داشتم و طبق عادت چرخی در سیبیلهایم میزدم.
باید چرخی در سالنها میزدیم.
اواسط تیرماه بود که به ایرانداک زنگ زدم. تا جاهای خوبی هم پیش رفت. اما طبق معمول مکانهای دولتی یکی کلا در را بست. پس از کلی نامه نگاری و صحبت، درنهایت تلفنی ضربه فنی آخر را زد.
دیالوگهایی به اینصورت نه البته تمامش و دقیق اما تا جایی که یادم است، شکل گرفت:
– سلام خانم دکتر (سانسور :))
– بله بفرمایید.
– شیاسی هستم.
– بله بفرمایید. (من تعجب)
– عرض کنم خدمتتون جهت سالن و همکاری برای دورهمی مزاحمتون شدم. میخواستم پیگیری کنم ببینم تا چه مرحله پیش رفتیم؟
(پس از کمی مقدمه)
– راستش آقای شیاسی من میخواستم توی جلسه مطرح کنم. اما متاسفانه به نظرم کارتون با اهداف مجموعه ما همراستا نیست و من چیزی مرتبط ازش برداشت نکردم.
(به هرحال محتوای «آنلاین»، نوشتن، مقاله، جستار، نویسندگی، نوشتن و الخ، با پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ارتباطی ندارد)
– ممنونم از اطلاعتون. پس یعنی نمیتونیم همکاری کنیم (یا همچین سوالی اگر درست یادم باشد)
– ببینید راستش این چیزایی که درنامه نوشتید «انقولته». فراموش کنید.
– سپاسگزارم. خدانگهدار
– خداحافظ.
اگر تصور کردید که ما همینطوری نشستیم و همدیگر را نگاه کردیم اشتباه میکنید. ما نشستیم و اینبار من هم قهوه به دست بهم نگاه کردیم.
قهوه بعدی را هم نوشیدیم.
یک دوستی هم در دانشگاه شهید بهشتی قرار بود از اوایل تیرماه هماهنگ کند. دیگر جواب تلفن هم نمیداد.
چند نفر اعلام آمادگی کردند اما متاسفانه مکان یا بسیار دور بود و یا خودتان بهتر حدس بزنید.
اگر اینبار خیال کردید که ما بیخیال شدیم باید بگویم خیر، قهوه کارش را کرده بود. من هم ادامه میدادم.
تا اینکه باکس (BOX) با اولین صحبت حاضر به همکاری شد.
یک روز گرم با آقای خانباباخانی قرار داشتیم. برخلاف تصوری که از قبلیها در ذهنمان شکل گرفته بود. خیلی سریع کارها پیشرفت.
یک پرپوزال و یک جلسه بعدی، منجر شد به اجرای اول.
خب، حالا علاوه بر کلی کار دیگر از جمله آژانس کپیرایتینگ، یک کار دیگر هم اضافه شد. یک فنجان قهوه در دست بود. اما داخلش چای. قهوه فروش چهارراه ولیعصر جمع کرده بود. تا پیدا کردن قهوه فروش خوب در اطراف باید چای دم میکردیم. چاییها هم خوش طعم میشدند. نمیدانم بخاطر این بود که ما چای خوشمزه دم میکنیم یا چاییها سعی میکردند تا جای خالی قهوه را پر کنند.
حالا باید اسم انتخاب میکردیم.
- گردهمایی تولیدکنندگان محتوا
- دورهمی خالقان محتوا و نویسندگان آنلاین
- نشست نویسندگان آنلاین و تولید کنندگان محتوا
- و …
درنهایت به محتواکاران رسیدیم.
پیشنهاد همکارم بود.
اما خیلی به دلها ننشست. بلاخره بعد از اینهمه صبر و تلاش، باید میوه و ثمره کار ما، استوایی میشد نه همان پرتقال و نارنگی خودمان.
درنهایت یک شب از همین شبهایی که همه داریم، به محتواگران رسیدیم.
و از آنجا کارهای اجرایی آغاز شد.
ادامه دارد…
من منتظر گزارش دومین گزارشت هستم..
حتما شیوا جان