کارهایم باز عقب ماند

مدیریت زمان، بلدم. انجام می‌دهم. نتایج خوبی هم گرفته‌ام.

اما این عقب ماندن ورای مدیریت زمان است. می‌گویند مدیریت انرژی. مدیریت توجه و الخ. مساله اسم‌ها نیست.

مشکل از پایه ویران است. می‌خواهم مبانی مدیریت را باری دیگر مرور کنم.

از مبانی کلاسیک تا مدرن. شاید هم پست مدرن اگر مانند هنر وجود داشت:)

 

دو چیز مرا خیلی بهم ریخته:

یکی پیچیدگی کار که حتی تجربه‌های قبلی هم کمکی نمی‌کنند. پیچیدگی درکاری کوچک که در پروژه‌های بزرگ هم نبود.

دومی از کف دادن لحظات بی‌بازگشت. به اینکه زمان خطی نیست اما فعلا علم آنقدر پیشرفت نکرده که تغییری حاصل شود.

از طرفی هنوز هیچی نشده به تمامی منابع رسیده‌ام و از اعتبار استفاده می‌کنم.

 

مرکز کنترل درونی و بیرونی باهم می‌جنگند. یکی ساز سنتی می‌زند، دیگری هوس موسیقی هوی‌متال کرده.

یکی می‌نوازد دیگری می‌کوبد. وقتی رزونانس (resonance) متفاوتی از هم دارند نه هم افزایی دارند. و نه خنثی می‌کنند.

من افتاده‌ام بین دو مرکز آشفته. درنهایت چیزی جز سردرد ندارد.

 

دوباره می‌سازمت وطن را باید به خود بگویم.

دوباره می‌سازمت خودم. دوباره می‌سازمت…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.