شب باغ اناری

کاری بکن، این‌بار حتی جلوی آینه هم خودت نیستی (کاملاً علمی:))

کاری باید کرد.

چندوقت پیش صحبت‌های میچیو کاکو  را می‌دیدم. خیلی جالب از دید فیزیک مسایل را بررسی می‌کند.

می‌گفت وقتی به آینه نگاه می‌کنم این من نیستم که می‌بینم. زیرا فاصله زمانی تابش و بازتاب نور بین آینه و چشمان من وجود دارد.

چیزی که در آینه می‌بینم از نظر زمانی قبلتر اتفاق افتاده است.

اینطور تصور کنیم که وقتی جلوی آینه با خودمان بای بای کنیم، آن دیگری ما پاسخ می‌دهد.

ما حرکت را انجام می‌دهیم بازتاب نور از دست ما به سمت آینه می‌رود و آنجا که نمایان شد بازتاب دیگری می‌شود و به سمت چشم ما می‌آید و ما می‌بینیم.

در حقیقت تصویر ما دیرتر از ما حرکت می‌کند و انگار پاسخ ما را می‌دهد. گویی کسی دیگر است که دارد پاسخ ما را می‌دهد.

البته می‌شود از دل این‌ها کلی داستان ترسناک ساخت.

ولی می‌شود خیلی زیبا دید که همه چیز گذشته و ما حتی تصویر خودمان هم نیستیم. چرا انقدر باید در گذشته گیر کنیم.

حتی تصویر آینه‌ای ما هم گذشته است. گذشته زیبا، تاریک، روشن، زشت، خوب و بد و هرچه هست گذشته است.

نوستالژی زیباست اما فقط نوستالژی است. نمی‌شود کل عمر در خاطره غرق شد. با همه این‌ها بیشتر از نیمی از ما همیشه در گذشته‌ایم.

اگر خودمان به فکر ساخت آینده و حال نباشیم. اگر ما نه پس چه کسی؟

حتی تصویر جلوی ما هم گذشته است.

همانطور که با نگاه کردن به آینه مویی شانه نمی‌شود، با نگاه کردن به گذشته آینده‌ای ساخته نمی‌شود.

وقتی حرکت کنیم و وقتی عمل کنیم می‌توانیم می‌توانیم تصویر خوبی ببینیم.

درست مثل همان شانه کردن. وقتی عمل کنیم تصویر هم خوب می‌شود.

این‌بار بعد از ده سال بجای آنکه به خاطره ۲۵ سال پیش نگاه کنیم. به یک سال قبل که کلی کار کردیم فکر خواهیم کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.