زندگی کردن شغل من است

زندگی نمی‌کنیم.

از قدیم یاد دادند به ما که می‌خواهی چه کاره شوی؟ دکتر، مهندس، معلم، خلبان و الخ.

خلبان که شغل خیلی‌ها بود، مخصوصا پسرها. آن‌هم در کشوری که چرخ هواپیما هم تولید نمی‌کند. البته خلبان بودیم و هستیم. خلبان آرزوها. در رویاها خوب پرواز می‌کنیم.

بگذریم. کسی به ما نگفت اصلا می‌شود خیلی‌کارها کرد. می‌شود یک عالمه شغل داشت اما بیکار بود. می‌شود کلی بی‌شغل بود اما کلی کار داشت.

من هم از دانشمندی و دایناسور شناسی (دیرینه‌شناسی) و جانورشناسی تا کامپیوتر و الخ طی کردم. آخر هم سر از ساختمان و مدیریت پروژه (+ لینک ویکیپدیا) در آوردم. قربانش بروم اینجا که کار هم با رشته تعریف می‌شود.

دست کم اولیای اینجانب بلاخره ذوق کردنده‌اند. ذوقی که مثل خیلی از پدر و مادرها کم کم کمرنگ می‌شود. شاید بخاطر روزمرگی باشد شاید هم ذوق هم مانند باقی احساسات هیجانی فروکش می‌کند.

از این‌ها هم بگذریم. چندوقتی است که من زندگی می‌کنم. یعنی کار و شغل من زندگی کردن است. اصلا مگر می‌شود زندگی نکرد اما کارکرد؟ مگر می‌شود زندگی کردن بلد نبود ولی شغل هم داشت.

البته که می‌شود اما راه من نبود.

چندوقتی هم هست که کل آشنا و فک و فامیل دنبال اینند که این پسره (من) چیکاره هست. همیشه سر از کار دیگران درآوردن جذاب بوده، سر از کار من در آوردن جذابتر. حالا که من زندگی می‌کنم باورشان نمی‌شود.

«بابا مگر زندگی کردن کاره؟ چرا ما را سرکار می‌ذاری؟ حالا واقعا کارت چیه؟» و از این قبیل حرف‌ها. این اواخر هم که سکوت کرده‌اند.

اما سکوتشان همچنان پر از کنجکاوی یا برای برخی‌ها که فضولی است. حق می‌دهم آن‌ها تا به حال زندگی نکرده‌اند. جز برخی.

به هرحال از اینجا اعلام می‌کنم:

کار من زندگی کردن است.

هر از چندگاهی هم کسب‌وکاری راه می‌اندازم و پیش می‌برم. اما کار اصلی من زندگی کردن است.

2 دیدگاه دربارهٔ «زندگی کردن شغل من است»

    1. علیرضا شیاسی

      دقیقا!
      فقط کسی که چنین تجربه‌ای داشته باشه می‌فهمه.
      اصولا تعریفی از زندگی ندارن. واقعا توضیح می‌دی بدتر می‌شه:)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.