دلنوشته

تنهاترین تنها

توجه: این نامه دلنوشته قدری تاریک است و خواندن آن توصیه نمی‌شود! دستهایم یخ‌های سرد و خشکند. حالا دیگر من هستم، دنیا و روزگاری با تلخی سرازیر شده است. تنها تاریکی را می‌بینم، تاریکی‌ای که فقط در چشمان من می‌درخشد. یک دنیا برای زندگی، یک خاموشی برای کشف، یک سرابی برای دلخوشی و یک بطری […]

تنهاترین تنها بیشتر بخوانید »

خفته در اعماق خویشتن

در اعماق خویشتن خفته اما هوشیارم. به سختی پلک می‌زنم. چشمی باز و چشمی بسته؛ باز تا مبادا گذر لحظه‌ها از کفم بروند. مبادا رد شود و نتوانم حتی از گوشه چشمم بنگرمش. چشمی بسته تا در خیال خویش غوطه‌ور رو به آسمان پروازی دوباره کنم. 《شاید آمد و باز بیدار شدم》 پ.ن: سپاس فراوان

خفته در اعماق خویشتن بیشتر بخوانید »