آن سوی دیوار کج کاهگلی | داستان کوتاه
دیوار کهن سال بود. بار روزگار او را به راست کج کرده بود. کنارش درخت انجیری پاجوش زده بود. درخت هر صبح که از خواب بیدار میشد به دیوار سلام میداد. دیوار هم با خوشحالی پاسخش را میداد. اما انقدر کهن بود که هربار کمی گردخاک از دیوار میریخت. اسفند و فروردین روی تن دیوار […]
آن سوی دیوار کج کاهگلی | داستان کوتاه بیشتر بخوانید »