شعر

شعرهایی که گاهی به ذهن من حلول می‌کنند:)

بهار سرخ (نوروز ۱۴۰۲ یا ۲۵۸۲ ایرانی)

زده بیرون ز سر سبزه گلی سرخ گشته دشت‌ها پر گل از ندای فردا از بهار آتی از صدای رویا که دو چند ماه قبل شده گلگون طرح بی روح خیابون طرحی از خون روی آسفالت و قیر لحظه‌هایی که ستمگر شد زمین‌گیر ناتوان شد، آورد سلاحی بیرون، بریخت خون خونی چو بهاران شده گلگون […]

بهار سرخ (نوروز ۱۴۰۲ یا ۲۵۸۲ ایرانی) بیشتر بخوانید »

شعر تو که سهلی از علیرضا شیاسی

تو که سهلی

در وصف این روزها به آنان که باید بدانند گرچه عقل خفته و جهل بیدارند. ما از مغول و عرب گذشتیم تو که سهلی ما از دل شرق و غرب گسستیم تو که سهلی ما زاده عشقیم و فرهنگ ما از خاک تا ستارگان برفتیم تو که سهلی علیرضا شیاسی

تو که سهلی بیشتر بخوانید »

می‌زنند لقمه‌ها در خون

لقمه در خون می‌زنی ای بی‌حیا زلف افشون بیرون بوَد تو را چه کار؟ طاقت زلف‌اش نداری، دیدن؟ یا بتان‌ات گفته‌اند تا بربکن هرچه شادی و جوانی‌ست از وطن؟ گر زن و فرزند تو بندهٔ اهریمنند گر شب و روز در خفا اهل جفا با دشمنند گر خروج فرزند اهریمن خواب تو، شد فر وطن

می‌زنند لقمه‌ها در خون بیشتر بخوانید »

Nowruz نوروز

نوروز ۱۴۰۱ آغاز سده تازه فرخنده باد

بهاری گشت همه جان‌ها بهاری چو آغاز بودن‌ها سپند بگذشت سپنتا شد به این امید که باز‌یابد همه ایران سپنتا را سپنتایی که خفته در میان ما همه آزاد، به هر هنگام خبر آید ز آزادی همه کوی و همه برزن کنند شادی همه یکی، همه باهم برابرها زن و مرد و همه دنیا و

نوروز ۱۴۰۱ آغاز سده تازه فرخنده باد بیشتر بخوانید »

بمب گذاری مدرسه افغانستان

خاورمیانهٔ سرخ – شعری در وصف حال خاورمیانه و افعانستان

کودک بود نمی‌دانست نان امشب را مادر در خون خواهد زد دختر بود جرم‌اش مدرسه بود کتاب بود درس بود و تنها سلاحش، خنده می‌خندید اما نمی‌دانست کسی بیرون منتظر در کمین آخرین خنده‌های او را خون خواهد کرد اینجا خاورمیانه ست سرخ رنگ از خون کودکان زنان و مردانی که راه فهمیدن را پیش

خاورمیانهٔ سرخ – شعری در وصف حال خاورمیانه و افعانستان بیشتر بخوانید »

mother

به یاد مادر – شعری برای مادرم

وقتی که عاشقانه‌ها را به یاد می‌آورم هیچ نقش نمی‌بندد در ذهن جز یاد مادرم آن لحظهٔ آغاز که عشق را در من نهاده‌اند نامی نبرده‌اند جز نام مادرم این اشک شوق چشمان مادر است همراه کودک‌اش که تا لحظهٔ ابد بیادش بیاورد اولین آغوش عشق از آن مادر است آخرین سنگر بی‌کسی دامان مادر

به یاد مادر – شعری برای مادرم بیشتر بخوانید »

leaf-alone-different

دلیلی باش چو مرهم

دلیلی باش چو مرهم بر دل مردم دلیلی باش که نومیدی نگردد حال این مردم تو باش و خود رهایی کن ز جور و پستی دوران تو دوری کن دلیلی باش در این دوران که گر کودکی نالان و گر یا بالغی حیران تو را دیدند به خود آیند شوند پر مهر و پر ایمان

دلیلی باش چو مرهم بیشتر بخوانید »

گل‌ها، دل و عقربه‌ها

گل‌ها، دل و عقربه‌ها

نکند برسد آن لحظه که باشند فقط عقربه‌ها نکند شب بشود بی‌فردا بی‌سحر بی‌آفتاب نکند دل بلرزد و بیافتد تنها نکند چشم نبیند دل را نکند مانَد جا، آنسوی غبار دل خفته در رویای بهار نکند باز شود زخم دل نکند دانه‌ای باشد آنجا نکند خونِ این دلِ خفته در غم شود آب حیات گل‌ها

گل‌ها، دل و عقربه‌ها بیشتر بخوانید »