زندگی

گاو همیشه سبزی، که ننوشتم

می‌خواستم یک مقاله بنویسم. مقاله در مسیر سث گادین. گاو بنفش نه. گاو همیشه سبز. به دیوار زده‌ام. تازه از مراسم محتواگران ۲ رسیدم. به دیوار چسبانده‌ام مقاله گاو همیشه سبز. فکر کنم برای سایت آژانس کپی‌رایتینگ باشد. آره باید همین باشد. احساس می‌کنم یک موضوع جاب بوده. اما حالا به فراموشی سپرده شده. موضوع […]

گاو همیشه سبزی، که ننوشتم بیشتر بخوانید »

دانستن همه چیز یا شروع نکردن کار

هیو مک لیود در کتاب نقشه‌های شیطانی حرف جالبی می‌زند: «نیاز نیست همه چیز را از اول بدانید.» این دانستن الکی یعنی وقت هدر دادن. البته منظور بی‌گدار به آب زدن نیست. اما نمی‌شود صبر کرد. مخصوصا که دولت نمی‌دمد. ما وقتی می‌خواهیم اهمال کنیم یک روش خوب هست. بگذار اول همه چیز را بدانم.

دانستن همه چیز یا شروع نکردن کار بیشتر بخوانید »

مشکل با نوشتن تجزیه و تحلیل می‌شود نه با فکر و خیال

دیل کارنگی در کتاب آیین زندگی از تجربه‌اش نوشته: «اگر واقعیت‌ها را روی کاغذ بنویسیم، آسانتر می‌توانم آن‌ها را تجزیه و تحلیل کنیم.» شاید کتاب بسیار قدیمی باشد اما به قدری زیبا نوشته که می‌شود دست کم در قرن بعدی هم از آن استفاده برد. (شاید بیشتر) کلا نوشتن واقعیت، نوشتن مشکل و هرچیزی که

مشکل با نوشتن تجزیه و تحلیل می‌شود نه با فکر و خیال بیشتر بخوانید »

درباره دوستی | یادداشتی برای دوستی و رفاقت

من خودم بین دوست و رفیق یا بهتر بگم دوستی و رفاقت تفاوت قایلم اما مرز مشخصی هم ندارد. یعنی اینطور نیست بگویم این رفیق من است و آن یکی دوست من. در حقیقت شخص مگر در حد اعلا فقط دوستی کند یا رفاقت اما هرچه هست بخشی از این دو را شامل می‌شود. دوست

درباره دوستی | یادداشتی برای دوستی و رفاقت بیشتر بخوانید »

نامه‌ای به یک دوست: من، تو، اندیشه و قلم – آزادنویسی

دوست عزیز و مهربانم درودی به بزرگی رویاهایمان، امیدوارم حالت سرشار از خوشی و نفس‌هایت پر فرح باشند. آرزومندم که دست‌هایت آزاد و پربار با قلم و پیراستن اندیشه‌ها. اکنون که برایت می‌نویسم سال‌هاست که تو را می‌شناسم. سالهاست که دوستی ما ریشه گرفته و هر روز جوانه‌هایی کوچک می‌زند. نمی‌دانم کجایی، اما هرگاه تنها

نامه‌ای به یک دوست: من، تو، اندیشه و قلم – آزادنویسی بیشتر بخوانید »

زندگی کردن شغل من است

زندگی نمی‌کنیم. از قدیم یاد دادند به ما که می‌خواهی چه کاره شوی؟ دکتر، مهندس، معلم، خلبان و الخ. خلبان که شغل خیلی‌ها بود، مخصوصا پسرها. آن‌هم در کشوری که چرخ هواپیما هم تولید نمی‌کند. البته خلبان بودیم و هستیم. خلبان آرزوها. در رویاها خوب پرواز می‌کنیم. بگذریم. کسی به ما نگفت اصلا می‌شود خیلی‌کارها

زندگی کردن شغل من است بیشتر بخوانید »

مغزی که مانع ماست

جکسون براون یک موزیسین سبک راک، در کتاب اندرزهای کوچک زندگی نوشته: «از شکست و موفقیت به یک اندازه درس بگیر.» جمله تامل برانگیزی ست و البته بسیار آشکار. منتهی مساله اینجاست که ما موقع موفقیت غرق می‌شویم و هنگام شکست ناامید. نمی‌دانم اگر بخواهم از هر نظر بررسی کنم سوادش را ندارم. سکوت هم

مغزی که مانع ماست بیشتر بخوانید »

مصائب بهره‌وری در ایران

امروز بحث می‌کردیم که بهره‌وری ما چرا انقدر پایین است. چرا از هدف‌ها دوریم و عملا کاری که می‌کنیم بیشتر از زمانی که لازم است وقت می‌گیرد. خیلی مسایل را بررسی کردیم از حواس‌پرتی‌ها تا وضعیت موجود کشور. در حقیقت در خطه خاکی رنگ خاورمیانه نمی‌شود بهره‌وری بالایی داشت. البته به معنای مدل غربی. مخصوصا

مصائب بهره‌وری در ایران بیشتر بخوانید »

پارک پلیس (باغ اناری) تهرانپارس - علیرضا شیاسی

لذت زندگی | تلنگری به خودم در مورد لحظات زندگی

دوست دارم به عنوان اولین نوشته در وبلاگم یک تلنگری برای خودم بنویسم. تا شاید این شکلی در ذهنم فرو برود که باید زندگی کرد. باید پیشرفت کرد، نمودار پیشرفت هم با هر سختی و افتادگی باید درنهایت به سمت بالا باشد. اما به نظر من مسیر و زندگی همیشه به سمت بالا نیست. گاهی

لذت زندگی | تلنگری به خودم در مورد لحظات زندگی بیشتر بخوانید »