روایت شهر خاکستری من
مینگرم. به دیوار. به سقف. به پنجره. به پس از آن مینگرم. آسمان آبی نیست، دود است. خاکستری ست. بیروح و بی جان. آذر امسال کم دارد از پارسال. کم دارد صدای پرندگان، صدای گنجشکانادامه »روایت شهر خاکستری من
مینگرم. به دیوار. به سقف. به پنجره. به پس از آن مینگرم. آسمان آبی نیست، دود است. خاکستری ست. بیروح و بی جان. آذر امسال کم دارد از پارسال. کم دارد صدای پرندگان، صدای گنجشکانادامه »روایت شهر خاکستری من