یکی را گفتند: عالم بیعمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بیعسل زنبور درشت بیمروت را گوی باری چو عسل نمیدهی نیش مزن
این حکایت از «سعدی» را با طلا هم بنویسم کم است. اگر من باشم که آن را روی بدنهٔ فضاپیمای SpaceX میتراشم تا یادگار برای همگان بماند.
من هم با این حکایت هم نظر هستم. البته نمیتوان گفت عالم آن زمان با عالم زمان ما یکسان است. به نظر من عالمان زمان سعدی کسانی بودند که فقط منبع اطلاعات بودند. چیزی شبیه نیمچه دایرةالمعارفی بودند که قدری دانستی داشتند. به هرحال آن زمان دانشمند کم، اندیشمند اندک و عالم فراوان بود. من کاری به معنای دقیق این واژهها ندارم، برای همین یک تعریف کلی از چیزی که در ذهنم هست در ادامه بیان میکنم.
تعریف واژههای زیر را با تفکر خودم معادل کسانی که بهشان در زمان سعدی (چند قرن پیش) اطلاق میشده است در نظر میگیرم.
- عالم: کسی که اطلاعات زیادی داشته – منبع اطلاعات و پرحرف
- دانشمند: کسی که دارای دانشی است و از آن استفاده میکرده – مثل بوعلی، رازی، ابوریحان و الخ
- اندیشمند: کسی که از علم و دانش برای پیدا کردن تئوری و راه حل استفاده میکردهاند – مثل افلاطون، سقراط، شیخ اشراق
دانشمند همان (Scientist) خودمان است که تخصصی در دانشی متبحر شده و کاری میکند (چه علوم پایه چه علوم مهندسی و غیره).
آن زمان چون هر چیزی را علم میدانستند به خیلیها عالم اطلاق میشد. مثلا اسطرلاب انداختن، طالع بینی و خیلی آتاشغالهای دیگر را علم میدانستند (البته هنوز هم از این نادانن باقی هستند). برخی چیزهای دیگر هم علم میدانستند و کم کم از علم به فلسفه تغییر جایگاه دادند.
هرچند اکنون هم کم نداریم کسانی که عالم خطاب میشوند و علمشان به درد مشکشان میخورد. نه اینکه خدایی نکرده از علمشان استفاده نمیکنند، نه. در واقع اصلا چیزی که علم میپندارند، علم نیست!
بگذریم از این دعوای خونین. حتی حالا هم عالم بیعمل کم نداریم. نیازی هم نیست جای دوری برویم، درون خودمان هم چنین چیزی داریم.
یک علمی را یاد میگیریم اما اصلا به کار نمیبریم. این ایرادی ندارد، مساله آنجا ست که در آن علم عالم میشویم و باز هم کاری نمیکنیم.
عالمی هم که کاری نکند از سر بیکاری مریض میشود. عسل که نمیدهد فقط یه چیزی در کلهاش هست آن را بلغور میکند. در نهایت هم نیش میزند.
هنگامی که عمل نکنی، بجای عسل زهر تولید میکنی. پس اگر در چیزی به علم رسیدیم به عمل بیاوریم. وگرنه زهر میشود و میافتد به جان خودمان و دیگران.
میشویم زنبور و وز وز میکنیم نی عسل داریم زهری میخوریم علیرضا شیاسی
دیدگاهتان را بنویسید