آوای مرغ سحر، آرام گرفت
خسرو آواز ایران پر کشید شاید روزگاری دگر مرغان سحر نغمه آزادی نوع بشر را باز در این سرزمین بسرایندشاید قفس این سرزمین بشکندشاید آشیانمان دیگر نرود بر باد هرگز در شام تاریک و زیر… ادامه »آوای مرغ سحر، آرام گرفت
خسرو آواز ایران پر کشید شاید روزگاری دگر مرغان سحر نغمه آزادی نوع بشر را باز در این سرزمین بسرایندشاید قفس این سرزمین بشکندشاید آشیانمان دیگر نرود بر باد هرگز در شام تاریک و زیر… ادامه »آوای مرغ سحر، آرام گرفت
گزارش هفتم مهر ماه ۱۳۹۹ به مناسبت بازگشایی کرونایی مدارس و ورود موج سوم کرونا؛ من هم تصمیم گرفتم تا یادداشت-گزارشی از روند تغییر مسیر زندگی خودم منتشر کنم. گزارشی که بیشتر برای خودم مهم… ادامه »تغییر مسیر زندگی: ۷ سختی اولیهٔ تغییر مسیر زندگی من
برنامه ریزی جدیدی برای خودم کشف کردهام. یک برنامه ریزیی که قشنگ تا ده سال دیگر هم را برای خودم معلوم کردهام. یعنی از یک دید و چشم انداز کلی زندگی رسیدم به ده سال،… ادامه »چگونه برنامه ریزی کاربردی و موفق برای زندگیام کشف کردم
خدا همهمان را بیامرزد که شاد و خرسند خاکمان کردند. نه آن خاکی که خدا بیامرزان سنتی را در بر میگرفت؛ دست کم آنجا گوری بود و آرامشی. خدا همهٔ ما را بیامرزد که در… ادامه »خاکمان کردند و تنها راه، روییدن است: راه نجات از این وانفسا
کامپیوتر را روشن میکنم. اینبار برایم مهم نیست صدای جدیدی دارد یا همان قارقار قدیم است. سر درد عجیبی مغز مرا زمین فوتبال کرده. دور ذهنم فقط یک بند است، بندی نازک تا محتویاتش را… ادامه »من، کامپیوتر، افکار و فردا – روزنوشت
توجه: این نامه دلنوشته قدری تاریک است و خواندن آن توصیه نمیشود! دستهایم یخهای سرد و خشکند. حالا دیگر من هستم، دنیا و روزگاری با تلخی سرازیر شده است. تنها تاریکی را میبینم، تاریکیای که… ادامه »تنهاترین تنها
این نوشته برای تلنگر زدن به خودم است. مطمئنا اگر شما هم میخواهید یک تلنگر محکمی بخوری این نوشته کمکت خواهد کرد! تصور کن به لحظهی آخر زندگیات رسیدهای… میدانی آن موقع به چی فکر… ادامه »تصور کن آخرین لحظهی زندگیات فرا رسیده است
نکند برسد آن لحظه که باشند فقط عقربهها نکند شب بشود بیفردا بیسحر بیآفتاب نکند دل بلرزد و بیافتد تنها نکند چشم نبیند دل را نکند مانَد جا، آنسوی غبار دل خفته در رویای بهار… ادامه »گلها، دل و عقربهها
تو ای دختر آفتاب که نور خویشتن به خانقاه فراموشی بردهای. آینه را کاش با خویشتن میبردی. برای یکبار هم که شده به آن خیره و با نورش جان میگرفتی. زندگی کردن به امید دیگری… ادامه »نامهای به دختر آفتاب