نویسنده: علیرضا شیاسی
-
امروز یادگرفتم | مذاکره تلفنی
امروز یادگرفتم… وقتی قرار کاری دارم باید از قبل خیلی مسایل را روی کاغذ نوشته باشم. اصلا موقع مذاکره چه تلفنی چه حضوری باید این نوشتهها را داشت. میخوام موضوعی را که چندین بار بهش برخوردم بگم. تا هم اینجا ثبت شود هم در ذهنم. وقتی صحبت میکنیم از میزان قدرتی که پشت کلمات هرکس…
نویسنده
-
پنبه و چوب و کنفسیوس | چرندنامه
نقل است کنفسیوس را که سوار بر گاومیش خویش در کهنه رهی داخل شد. در ره به چوبی و پنبهای برخورد و بحث آن دو را در بحث و جدل یافت. پنبه بر سفیدی و نرمی خویش میبالید و فخر میفروخت. چوب بر سفتی و سختی و رنگی خوش میبالید. چوب را پنبه گفت: «تو…
نویسنده
-
عناصر ارتباط چیست | مبانی ارتباط به زبان ساده
این نوشته بدون ویرایش و ناقص است. به زودی تکمیل و درست خواهد شد. وقتی اسم ارتباط را میشنوی به چه فکر میکنی؟ ارتباط خوب؟ بد؟ کاری؟ وزیر جوان؟ وزارت ارتباطات؟ یا مثل خیلیها رابطهها جلوی چشمت ردیف میشود؟ رابطه عاشقانه؟ رابطه خانوادگی و الخ. اما چیزی که اکثرا توجه نمیکنیم خود ارتباط است. ارتباط…
نویسنده
-
کارهای عقب افتاده به زودی
امیدوارم هی بیشتر از این عقب نیافتند. اصلا کلی کار عقب افتاده هست همیشه. مدیریت زمان هم هست و من استفاده نکردم دوباره. اینبار میخوام استفاده کنم و بگم چه شد و چه کردم. ثبت ثبت ثبت. با خودم میگم پسر، لعنتی تو خیر سرت کلی اینکارا رو کردی. هی میافتی پایین؟ بعد میبینم نه.…
نویسنده
-
وقتی آب سربالا میرود
با خودم فکر میکردم که آب همیشه طبق قانون طبیعت (فیزیک) به سمت پایین میرود. حالا از هر مسیری. اما ما به هرطرفی میرویم. حال آیا اگر آب اختیار داشت همیشه به پایین میرفت؟ مطمئنا به هرجا میرفت به سمت سرمقصد بود. آب هم مقصدش پیداست. میرود تا یکی شود با دیگر آبها. جوی، نهر،…
نویسنده
-
حکیم لامکان و پادشاه | چرندنامه
نقل است که حکیمی لامکان نزد حاکم شهر فراخوانده شد. چو داخل گشت حاکم فراخواندش که «ای حکیم نقل است که عقل و دانشی غنی داری. لیکن با این همه دانایی در معاش فقیری و لامکان میگردی. گر مرا پندی دهی که گره از مشکلاتم رهاند تو با مال غنی سازم» حکیم دستی بر ریش…
نویسنده
-
با ذهنی خسته مینویسم
امشب تنها میتوانم بگویم که خستهام. کارهای گره خورده، سوزنهای زیر پای لخت، آسمان خاکستری و هوای زهرآگین. گرده خوردهام به بند ناف اقتصاد. نیمی از مردم که هرگز تفکر هم نمیکنند. عدهای غارتگر. غارتگر عدهای. اندکی هم گردن ضخیم و دندان خنجر. چاره چیست؟ توان سر خم کردن که نیست. پس باید راهی یافت.…
نویسنده
-
به امید روزهای بهتر
تنها امید باقیست. یعنی فقط میشود امیدوار بود. برنامه ریخت. عمل کرد و… و نشد. نمیدانم مشکل دقیقا کجاست کاش درونی باشد. درونی باشد راه حل هم هست. بیرونی هم همینطور. اما خیلی سخت میشود. به هرحال آرزو دارم که اینبار رفع شود. به قولی همیشه هرتلاشی نتیجه دارد امیدوارم که اینبار نتیجه بگیرم.…
نویسنده
-
پرده ذهنی
ذهنت را بپوشان. هرکس و هرچیزی نباید پا برهنه وارد شود. به همین سادگی. همچین یک پردهٔ درست حسابی درست کن که هروقت نیاز بود کنار بزنی و هروقت نیاز نبود بگذاری این هجمههای زیاد پشتش گیر کند. چرا پرده؟ چرا دیوار نکشیم تا خیالمان راحت شود؟ چون دیوار از ما یک آدم دگم نفهم…
نویسنده