نامهای به او که میداند
نام و یادت گرامی ست. ای تو که میدانی در خفای خویش سر به درون دارم تا مگر باز آیی و سر از گریبانم براری. تو که لحظهها را طلایی و یادهایم را شهد کردی.… ادامه »نامهای به او که میداند
نام و یادت گرامی ست. ای تو که میدانی در خفای خویش سر به درون دارم تا مگر باز آیی و سر از گریبانم براری. تو که لحظهها را طلایی و یادهایم را شهد کردی.… ادامه »نامهای به او که میداند
یکی را گفتند: عالم بیعمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بیعسل زنبور درشت بیمروت را گوی باری چو عسل نمیدهی نیش مزن این حکایت از «سعدی» را با طلا هم بنویسم کم است. اگر… ادامه »عالم بی عمل به چه ماند به زنبور بی عسل