گلها، دل و عقربهها
نکند برسد آن لحظه که باشند فقط عقربهها نکند شب بشود بیفردا بیسحر بیآفتاب نکند دل بلرزد و بیافتد تنها نکند چشم نبیند دل را نکند مانَد جا، آنسوی غبار دل خفته در رویای بهار… ادامه »گلها، دل و عقربهها
نکند برسد آن لحظه که باشند فقط عقربهها نکند شب بشود بیفردا بیسحر بیآفتاب نکند دل بلرزد و بیافتد تنها نکند چشم نبیند دل را نکند مانَد جا، آنسوی غبار دل خفته در رویای بهار… ادامه »گلها، دل و عقربهها
تو ای دختر آفتاب که نور خویشتن به خانقاه فراموشی بردهای. آینه را کاش با خویشتن میبردی. برای یکبار هم که شده به آن خیره و با نورش جان میگرفتی. زندگی کردن به امید دیگری… ادامه »نامهای به دختر آفتاب