تو رفتی و باران نبارید بار دگر
با ناز و ادا
اگر دریا
اگر اقیانوس
باشد این فاصله سرد
یاد تو میشکند، هرچه آن فاصله هست
هرچه افتاده در اینجا
هرچه مانده برایم
هرچه باقیست به خاک
رفتی و رفتن تو پاک نکرد
حتی یک لحظه ز یاد
خاطراتی که همینجا
سر کوچهی دل
مانده به جا
و تو ای باد صبا
بفشان عطر خدا، شدهام مست
در حریمی خلوت
تا بگویم به خدا
رفت…
او رفت و برای دل من کاخ سبزی جا گذاشت
که بگویم ای خدا
همه بودن
همه رفتن
توی دستان تو بود
ولی این دل
پرکشید و بین آن خاطرهها
ماند تنها
مگر آنکه بشود مشک فشان
نفس باد صبا