خفته در اعماق خویشتن
در اعماق خویشتن خفته اما هوشیارم. به سختی پلک میزنم. چشمی باز و چشمی بسته؛ باز تا مبادا گذر لحظهها از کفم بروند. مبادا رد شود و نتوانم حتی از گوشه چشمم بنگرمش. چشمی بسته… ادامه »خفته در اعماق خویشتن
در اعماق خویشتن خفته اما هوشیارم. به سختی پلک میزنم. چشمی باز و چشمی بسته؛ باز تا مبادا گذر لحظهها از کفم بروند. مبادا رد شود و نتوانم حتی از گوشه چشمم بنگرمش. چشمی بسته… ادامه »خفته در اعماق خویشتن