پرش به محتوا

آبان ۱۳۹۸

درباره مدیریت پروژه‌های کوچک و پروژه‌مداران توهمی

با خودم فکر می‌کردم ما چقدر خوب حرف از پروژه می‌زنیم. اصلا دقت کردید هرکسی یک پروژه‌ای برای خودش دارد؟ یعنی الان از بیشتر آدما بپرسی چه می‌کنی؟ خواهند گفت که یک پروژه‌ای برای خودشون… ادامه »درباره مدیریت پروژه‌های کوچک و پروژه‌مداران توهمی

روانشناسی چرندیات و روانشناس | داستان کوتاه

«روانشناسی هرچه می‌خواهد بگوید. اصلا مگر می‌شود این روانشناسی لعنتی چیزی هم نگوید. هر سوراخ و سمبه‌ای هم پیدا کنیم باز می‌گوید. فقط می‌گوید و می‌گوید و می‌گوید. یک بار هم شده سکوت کند. شخصیتت… ادامه »روانشناسی چرندیات و روانشناس | داستان کوتاه

جیرجیرکی که دیگر جیرجیر نکرد | داستان کوتاه

تازه از تخم بیرون آمده بود. همه شبیه هم بودند. هزاران پوره جیرجیرک کنار هم. رنگ‌های زرد و قهوه‌ای. کنار خاک سیاه و قهوه‌ای. اولین بار طعم غذا را چشیدند. یک تکه سیب که از… ادامه »جیرجیرکی که دیگر جیرجیر نکرد | داستان کوتاه

دانستن همه چیز یا شروع نکردن کار

هیو مک لیود در کتاب نقشه‌های شیطانی حرف جالبی می‌زند: «نیاز نیست همه چیز را از اول بدانید.» این دانستن الکی یعنی وقت هدر دادن. البته منظور بی‌گدار به آب زدن نیست. اما نمی‌شود صبر… ادامه »دانستن همه چیز یا شروع نکردن کار

مشکل با نوشتن تجزیه و تحلیل می‌شود نه با فکر و خیال

دیل کارنگی در کتاب آیین زندگی از تجربه‌اش نوشته: «اگر واقعیت‌ها را روی کاغذ بنویسیم، آسانتر می‌توانم آن‌ها را تجزیه و تحلیل کنیم.» شاید کتاب بسیار قدیمی باشد اما به قدری زیبا نوشته که می‌شود… ادامه »مشکل با نوشتن تجزیه و تحلیل می‌شود نه با فکر و خیال

پشت صحنه محتواگران | ماجرای شکل‌گیری محتواگران

نمی‌دانم چقدر از محتواگران خبر دارید. اما دومین گردهمایی محتواگران هفته دیگه چهارشنبه ۲۲ آبان ۹۸ برگزار خواهد شد. اگر با ما بوده باشید احتمالا قسمتی از پشت صحنه را دیده‌اید. اما قصه محتواگران را… ادامه »پشت صحنه محتواگران | ماجرای شکل‌گیری محتواگران

Multitasking is a cow

چندکارگی (Multitasking) توهمی بیش نیست

«خانما چندتا کار رو همزمان انجام می‌دن.» «کلم تو گوشیه ولی یبارم تصادف نکردم تو اینحالت پشت فرمون چون رانندگی رو فول فولم.» چنین حرفهایی همیشه هست. اما برای بهره‌ور بود برای یک پله حداقل… ادامه »چندکارگی (Multitasking) توهمی بیش نیست

کتاب فروشی عباس | کاغذ تمام شد

کتاب فروشی عباس. ساعت ۱۰:۱۰ شب بود. دوتایی وارد شدند. نگاهی به اطراف انداختند. عباس سرجایش پشت میز مثل هرشب خودش را رها کرده بود. عباس همیشه آنجاست گویی که ریشه دوانده باشد. احتمالا اگر… ادامه »کتاب فروشی عباس | کاغذ تمام شد

درباره دوستی | یادداشتی برای دوستی و رفاقت

من خودم بین دوست و رفیق یا بهتر بگم دوستی و رفاقت تفاوت قایلم اما مرز مشخصی هم ندارد. یعنی اینطور نیست بگویم این رفیق من است و آن یکی دوست من. در حقیقت شخص… ادامه »درباره دوستی | یادداشتی برای دوستی و رفاقت