پرش به محتوا

با چقدر از وجودتان می‌خواهیدش؟

موفق شدن، یک روند است.

حرکتی است از پایین به بالا.

اما مسیری آسان نیست.

پر از پستی و بلندیست، پر از چاله و سنگ.

پر از وسوسه‌ها و حواس‌پرتی‌هاست،

پر از فشارها و تنهایی‌هاست.

 

درحالی که بعضی‌روزها پر از انرژی بلند می‌شوید

و بیشتر و بهتر از قبل کار می‌کنید

روزهای دیگر بیشتر بی‌حس و حال و کسل،

و تهی از هر معنایی هستید.

 

اما آن روزهایی که شما نمی‌خواهید حرکتی کنید،

روزهایی که حس می‌کنید حالش را ندارید،

خسته‌اید و توان ندارید،

درواقع همان روزهایی هستند که باید کاری کنید.

 

تمام آن آدمهای بزرگی که شما تایید می‌کنید

و به عنوان نمونه یک انسان موفق، یکپارچگی و استوار و شاد یاد می‌کنید

را می‌شناسید؟

 

آن‌ها به همین شکل زاده نشده‌اند.

موفقیت با آن‌ها زاده نشده‌ است.

آن‌ها هم راجع‌به آن شنیده‌اند

و تصمیم گرفتند که دنبالش بروند.

بررسیش کردند و فهمیدند که

درحالی که تلاش می‌کنند به موفقیت دست یابند،

 

این مسیر

پر از پستی و بلندی‌هایی ست

که پشت سر هم خواهند آمد.

آن‌ها هم خیلی روزها بیدار می‌شوند درحالیکه

پر از احساس خستگی‌اند،

پر از حس شکست،

پر از حس از دست دادن،

پر از حس تحمیل و فشار،

پر از حس از دست رفتن،

پر از حس تنهایی،

پر از حس نبودن،

و اصلا حالش را ندارند

آن‌ها هم پر از شک هستند

و پر از افکار و تعلل و ترس.

 

همه ما چنین روزهایی داریم.

اما کارها و چیزهایی را که شما در این روزها انجام می‌دهید،

ارزشی چندبرابر از کارهایی دارند که در روزهای دیگر انجام می‌دهید.

همان لحظاتی که می‌خواهید در رختخواب بمانید،

و باگوشی خود بازی کنید،

یا در فکرهای بی‌خود غرق شوید،

یا دوست دارید بشینید و به دست نیافته‌ها،

به رفته‌ها و به کارهای نکرده فکر کنید.

همان روزهایی که می‌خواهید هوا را مقصر بدانید،

وضعیت را مقصر کنید،

آن زمانی که حس می‌کنید بیشتر از حد تحملتان است.

آن‌ها دقیقا لحظاتی هستند که مسیر زندگی شما را تعیین می‌کنند.

مسیری که تعیین می‌کند شما موفق خواهید شد یا نه.

 

دقیقا وقتی در پایین‌ترین سطح خود هستید،

روزی است که باید بلند شوید و خودتان را جمع کنید و ادامه دهید.

وارد منطقه ناامنتان شوید.

دردش را حس کنید،

شما از پسش برخواهید آمد،

زیرا به اندازه کافی قدرتمند، مقاوم و مصمم هستید.

 

با چقدر از وجودتان می‌خواهیدش؟

به این پرسش پاسخ دهید و از همانجا شروع کنید!

 

تفاوت بین ما و همه رهبران بزرگ، مدیران، کارآفرینان و یا اهل فن‌های موفق

تنها یک چیز است.

وقف کردن خود.

وقتی چیزی را انقدر می‌خواهید که حاضرید

هرکاری کنید تا به آن برسید.

کاملا خودتان را وقف آن خواهید کرد،

روزها و شب‌ها را وقف آن خواهید کرد،

هر دقیقه و هر لحظه را وقف آن خواهید کرد،

هر روز کاری و هر روز تعطیل و آخر هفته را وقف خواهید کرد

فقط بخاطر اینکه به چیزی که دوست دارید نزدیک‌تر شوید!

تمام صداهای بیرونی را که مخالف حرف می‌زنند قطع می‌کنید.

زیرا شما انقدر روی ادامه مسیر تمرکز کرده‌اید که وقت برای تلف کردن ندارید.

مسیری که شما را به زندگی‌ای که می‌خواهید می‌رساند.

 

هیچ چیز حواستان را پرت نمی‌کند،

هیچ چیز باعث نمی‌شود که ذهنتان را عوض کنید.

شما کاملا زمان و انرژی خودتان را صرف این می‌کنید تا یک ستاره در زمینه خودتان شوید.

یک شعله و آتش درونی دارید که همه حس‌های پایین و بد را می‌سوزاند.

حس‌هایی که ممکن است خیلی از روزهای شما را در سطح پایین نگه دارد.

می‌خواهید بهتر شوید، بیشتر موفق شوید، محتوا و معنای بیشتری داشته باشید و شادتر باشید؟

فقط و فقط اگر انجام دهید، عمل کنید،

آنگاه است که شما زندگی خود را می‌رانید.

بالا و پایین، مثبت و منفی، ذوق زده یا کسل، تنها یا در جمع،

خسته یا با انرژی، با پشتوانه یا بی‌پشتوانه…

همه این‌ها برای شما اتفاق خواهند افتاد.

اما هرچقدر خواست شما برای موفقیت بیشتر باشد،

آسان‌تر آن‌ها را طی خواهید کرد.

 

هرچیزی که می‌خواهید برای خود بدست آورید،

نیاز دارد تا چیزی در ازای آن بپردازید.

هر رویایی که می‌خواهید به واقعیت بپیوندد،

باید خودتان را قربانی کنید برای بهتر شدن.

 

به این معنی که خودتان را خرد کنید به تکه‌های ریز تبدیل کنید،

تا بتوانید دوباره شکلی نو به خود بدهید و از نو بسازید.

یک سیستم با فرمی بهتر که پایدار است،

که بزرگتر و بهتر عمل می‌کند.

سیستمی که زندگی شما را بهبود می‌بخشد.

 

زندگی‌ای که می‌خواهید بدستش بیاورید.

 

پس، با چقدر از وجودتان می‌خواهیدش؟

2 دیدگاه دربارهٔ «با چقدر از وجودتان می‌خواهیدش؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.