در اعماق خویشتن خفته اما هوشیارم.
به سختی پلک میزنم. چشمی باز و چشمی بسته؛
باز تا مبادا گذر لحظهها از کفم بروند.
مبادا رد شود و نتوانم حتی از گوشه چشمم بنگرمش. چشمی بسته تا در خیال خویش غوطهور
رو به آسمان پروازی دوباره کنم.
《شاید آمد و باز بیدار شدم》
پ.ن: سپاس فراوان از خانم کیومرثی برای ویرایش متن.